درآمدى بر تاريخ عصر غيبت كبرى (3) / يك قرن زمينه سازى عملى براى غيبت كبرى
سيدمنذر حكيم
|
در شماره پيش، جايگاه ((غيبت كبري))، در ميان مجموعه سنتهاي حاكم بر جوامع بشري تبيين گرديد، و زمينه سازيهاي قرآن كريم، و حركت روشنگرانه پيامبر(ص) و اهل بيت آن حضرت، براي تبيين غيبت طولاني آخرين امام معصوم، مطرح شد.
اين زمينهسازيها، عمدتاً در قالب آيه و روايت بوده و محتواي آنها عموماً بيانگر فلسفه، معنا و ضرورت غيبت طولاني حضرت ولي عصر (عج) است. هم چنين شرايط زمان غيبت و ظهور و وظايف شيعيان در آن دوران، به گونه نظري مطرح شده است.
پيامبران و امامان معصوم، پيوسته حضوري جدّي و روشن در جامعه داشته و با مردم عصر خويش در ارتباط بودند. مردم نيز به آنان دسترسي داشتند. زماني كه امام هفتم، در زندان رشيد عباسي به سر ميبرد؛ يا امام هشتم در دربار مأمون، تحت نظر و زنداني بود؛ و يا امام يازدهم حيات خود را در زندان سپري ميكرد؛ مردم امام خويش را، در كنار خود احساس ميكردند و حضور او را، تسلّي بخش و مايه دلگرمي براي خود ميدانستند.
اما غيبت طولاني امام دوازدهم، به معناي محروميت مردم از دسترسي به امام است، و چنين وضعيتي براي شيعياني كه با رهبران معصوم خود هميشه در ارتباط بودند و يا در دوران غيبت صغري به وكلاي ويژه امام (ع) دسترسي داشتند؛ امري غيرطبيعي بوده است. وجود امام معصوم - بدون امكان دسترسي به او - براي بسياري از مردم غيرقابل هضم ميبود. گذشته از اين كه احتمال سوءاستفاده از آن نيز ميرفت.
انتقال دادنِ شيعيان، از دوران ((حضور و ظهور))، به دوران ((حضور و غيبت))، با چند روايت يا صِرف نظريهپردازي، امري غيرعملي و مشكل بود.
از اين رو زمينهسازيهاي عملي با گذراندن چندين تجربه كوتاه، ميتوانست از سختي اين وضعيت جديد و نامأنوس بكاهد و از لحاظ اجتماعي، مشكلات همراه با ((غيبت)) را هموار سازد.
از آن جايي كه غيبت طولاني امام مهدي (ع)، امري اجتنابناپذير است؛ پس بايد براي تحقّق آن، برنامهريزي شده باشد به طوري كه از اصول اعتقادي مطرح شده و منطقي يك قدم هم برگشت نشود. يكي از اين اصول، ((ضرورت وجود رهبري معصوم در جامعه)) است كه آماده اداره جامعه و رهبري مسلمين باشد و اين ضرورت در تمام زمانها مطرح است.
((غيبت صغري)) و عملكرد امام هادي و امام حسن عسكري(ع) در سامرا، يك مقدمهچيني عملي، براي ((غيبت كبري)) بود. اگر سال احضار امام هادي و فرزندش امام حسن عسگري (ع) را سال 234 ه . ق بدانيم تا سال 260 ه . ق (سال شهادت امام حسن عسكري) دقيقاً 26 سال از امامت اين دو امام بزرگوار، به شمار ميرود كه دوران زمينهسازي عملي براي ورود شيعيان به دوران غيبت كبراي امام مهدي (ع) است.
به كارگيري شيوه ((مكاتبه)) و سعي در پوشيده ماندن از شيعيان و محدودتر شدن دسترسي آنان به اين دو امام بزرگوار، يك تجربه عملي و زندهاي براي كم كردن ارتباط امام ايشان با شيعيان بود. البته اين امر، در حالي صورت ميگرفت كه امام(ع)، شيعيان را براي كسب معارف و احكام و تحويل اموال امام (ع)، به علما و وكلاي خود ارجاع ميداد.
تجربه ((غيبت صغري)) كه تقريباً ((هفتاد سال)) به طول انجاميد، نيز تجربهاي پربار و جدّي، در راه رسيدن به شرايط مطلوب در آغاز دوران غيبت كبري بود.
ارتباط مردم با امام، در اين زمان، بسيار محدود بود، اگر امام صلاح ميدانست، افراد يا فردي را به حضور ميپذيرفت. اما ارتباط با وكيلان ويژه امام (ع)، امري آسان و عملي بود.
ارشادهاي نظري و زمينهسازيهاي اهل بيت(ع) ، براي ايجاد يك نوع آمادگي رواني، همراه با تجربهاي عملي براي حل مشكلات بود كه نتيجه آن تقويت ارتباط شيعيان، با علما و وكيلان خاص امام بود. و جايگزين مناسبي، براي جبران ارتباط با امام (ع)، جهت حل مشكلات بودند. و به تدريج طي سه نسل متوالي اين تجربه عملي و تربيت ميداني، كار خود را براي آمادهسازي واقعي و عملي انجام داد و به خوبي اين انتقال از دوران ((حضور و ظهور))، به دوران ((حضور و غيبت)) انجام گرفت و كمترين ضايعات اجتماعي، سياسي و فرهنگي به بار آورد. اين ضايعات در كنار اهميت حفظ جان امام (ع) براي تحقّق آرمانهاي بزرگ او، بسيار ناچيز و اجتنابناپذير است.
بنابراين در حدود 96 سال(1) ((زمينهسازي عملي))، همراه با ((زمينهسازي نظري))، براي ورود شيعيان و مؤمنان، به خط رهبري واقعي اهل بيت(ع) صورت گرفت.
اهميت اين دو تجربه عيني و طولاني، براي ورود شيعيان به عصر ((غيبت كبري))، در صورتي قابل توجّه است كه بدانيم، اصل اولي در ((فرهنگ شيعه)) اين بود كه مردم، به لزوم هدايت الهي مستمر - كه با حضور رهبران معصوم متبلور و مجسّم ميشد - معتقد بودند و شيعيان بيش از دو قرن بر اين باور بودند و هميشه رهبر معصوم خود را در كنار خويش و خود را در كنار رهبر معصوم خود، ميديدند.
((تغيير)) چنين وضعيتي، با چند حديث و روايت امكانپذير نبوده؛ بلكه فاصله گرفتن امامان از شيعيان - به هر دليلي - هر چند ناخواسته - مستلزم تربيتي جديد بود تا آنان را بر تحمّل ((فراق)) آماده كرده و حضور مستمر امام را در پوشش غيبت باور كنند.
واقعيات تاريخي به روشني مؤيد اين واقعيت عيني است؛ زيرا كه تربيت عملي و برنامهريزي شده، براي شيعيان، به وسيله سه امام معصوم (امام هادي (ع)، امام حسن عسكري (ع) و امام مهدي (ع))، انجام پذيرفت كه با ارشادهاي نظري و پاسخ به شبهات پيشآمده همراه بود.
با چنين رويكرد تربيتي، بايد روايات صادره از آخرين امامان معصوم(ع) را مورد پژوهش قرار دهيم و نقش روايات را در زمينهسازي فكري و عملي بررسي نماييم.
همچنين لازم است شرايط فرهنگي و ديني شيعيان، را در آخرين روزهاي غيبت صغري، با اولين روزهاي غيبت كبري و طولاني امام مهدي (ع) مورد مقايسه قرار دهيم.
تفسير و تبيين مفهوم ((غيبت))
از آنچه گذشت، روشن ميشود كه ((غيبت)) مصطلح، با ((غيبت)) به معناي متعارف آن، تفاوت فاحش دارد.
((غيبت)) در عرف، به معناي ناپديد شدن و دور بودن از صحنه است كه مستلزم فاصله گرفتن امام (ع) از جامعه ميباشد، در حالي كه در اين ((غيبتِ مصطلح))، فاصله گرفتن امامِ معصوم از جامعه خود، مطرح نيست، بلكه امام (ع) در عين حضور در صحنه، با مردم در ارتباط است؛ البته آنان از شناخت او - به معناي تشخيص و تطبيق نام و عنوان او بر شخص وي - محروماند. در حقيقت يك نوع ((احتجاب)) يك طرفه (پرده بر چهره داشتن) وجود دارد؛ زيرا كه مردم با او به طور آگاهانه و مشخّص ارتباطي مستقيم ندارند؛(2) اما او آنان را ميبيند و ميشناسد و با ايشان داد و ستد دارد.
در روايات، درباره به نحوه غيبت امام مهدي (ع)، چنين آمده است: ((يسير في اسواقهم و يطأ بُسُطهم و هم لايعرفونه؛(3) در بازارهاي آنان، راه ميرود و بر فرشهاي آنان مينشيند، در حالي كه او را نميشناسند)).
استدلالهاي كلامي بر لزوم حضور پيوسته و مستمر يك رهبر معصوم در جامعه بشري، تا روز قيامت يا تا زمان مكلف بودن انسانها است، دليلي ديگر بر اين تفسير از ((غيبت)) است. دلايل نقلي يا متون روايات نيز مؤيد همين اصل عقلي ميباشد.
اميرمؤمنان علي (ع) فرموده است: ((في عقبها قائم الحق يُسفر عن وجهه بين الاقاليم؛(4) پس از حكومت [بنياميه و بنيعباس] قائم به حق ظاهر خواهد شد و پرده از چهرهاش برميدارد)).
همچنين فرموده است: ((اللهم بلي لاتخلو الارض من قائمٍ لله بحجّة، إمّا ظاهراً مشهوراً و إمّا خائفاً مغموراً لئلاَّ تبطل حجج الله و بيّناته؛(5) آري! زمين خدا از فردي كه براساس داشتن حجتي الهي براي خدا قيام كند، خالي نماند. حجتي كه آشكار باشد و يا آن كه ترسان و ناشناس بوده، تا اينكه حجتهاي خدا و نشانههاي او باطل نگردد)).
عبارت ((مغمور))، نشانگر نوع حضور امام (ع) در جامعه است و علّت ياد شده در اين روايت، نشانگر حضور او در صحنه و تحقّق اتمام حجّت خداوند است. و در علم كلام، فصلي به عنوان ((ضرورت وجود حجّت)) و استمرار آن تا ((قيامت)) مطرح است.(6)
با اين رويكرد، بايد ساير روايات را تفسير كرد تا كلماتي مانند ((عزلت)) - كه گوياي فاصلهگرفتن از مردم و ((غيبت)) شخص است - با اين تعبيرات صريح و روشن، معنا شود؛ زيرا با وجود روايات صريح و گويا، نميتوان كلمات دوپهلو را ملاك تفسير قرار داد.
حضرت علي (ع) ميفرمايد: ((فوربّ عليّ انّ حجّتها عليها قائمة ماشية في طرقها داخلة في دورها و قصورها جوّالة في شرق هذه الارض و غربها، تسمع الكلام و تسلم علي الجماعة تري و لاتُري الي الوقت و الوعد و نداء المنادي من السماء؛(7) به خدا قسم! آن هنگام حجت خدا بر مردم در كوچه و خيابان، در داخل خانههايشان تردد ميكند و در شرق و غرب زمين، در رفت و آمد است، سخن آنان را ميشنود و بر آنان سلام ميكند. آنان را ميبيند، ولي ايشان او را نميبينند، تا روزي كه براي ظهور او تعيين شده و منادي نداي آسماني را سردهد)).
پس اين غيبت، به معناي عدم حضور در صحنه نيست؛ زيرا مردم او را ميبينند، اما نميشناسند و به عنوان امامِ مورد نظر، براي آنان شناخته شده نيست؛ هر چند كه ميدانند امام دوازدهم وجود دارد و حاضر و ناظر بر اعمال و كردار آنان است. آن حضرت بدين معنا براي عموم مردم و شيعيان ناشناس است. و اين گونه مخفي شدن و پنهان ماندن، يك نوع غيبت به شمار ميرود كه عين حضور نيز ميباشد و امكان تحرّك بهتر و بيشتر براي امام (ع) را فراهم ميآورد.
غيبت ازديدگاه شهيدسيدمحمد صدر
شهيدسيدمحمد صدر(8) در كتاب نفيس خود ((تاريخ الغيبة الكبري))، دو تفسير براي ((غيبت)) (تحت عنوان دو طرح براي غيبت) مطرح كرده است. البته در هر دو تفسير، حضور امام در صحنه را همراه با انجام تكاليف و مسؤوليتهاي ويژه امامت، امري مسلم دانسته است.
در تفسير اول تحت عنوان ((اطروحة خفاء الشخص))، حضور امام در ميان مردم، به صورت نامرئي و براساس اعجاز الهي است، و همان طور كه خداوند، امام را طول عمر ميدهد؛ او را با اين اعجاز از گزند دشمنان مصون ميدارد. ايشان براي اين تفسير از ((غيبت))، شواهدي چند ارائه نموده است:
1. در روايت صدوق از ريّان فرزند صلت، از امام رضا (ع) چنين آمده است: ((لا يري جسمه و لايسمّي باسمه؛(9) جسم او ديده نميشود و نام او برده نميشود)).
2. همچنين صدوق از امام صادق (ع) نقل ميكند: ((يغيب عنكم شخصه و لا يحلّ لكم تسميته؛ شخص او از شما غايب ميگردد و نام بردن او براي شما جايز نيست)).
3. در روايت ديگرِ صدوق از امام صادق (ع)، آمده است: ((يفقد الناس امامهم فيشهد الموسم فيراهم و لايرونه؛ مردم امام خود را گم ميكنند و از دست ميدهند و او در موسم حج، حاضر ميگردد و آنان را ميبيند اما مردم او را نميبينند)).
شهيد صدر از اين تعبيرات، به دست ميآورد كه او براي نجات از ظالمان و ستمگران مورد عنايت خاصه الهي است و هر گاه مصلحت باشد، خداوند موانع رؤيت را برميدارد تا او نياز كسي را برآورده سازد.
تمام اخبار رؤيت امام مهدي (ع) در دوران غيبت، بر همين معنا دلالت دارد و مورد تفسير قرار ميگيرد. شاهد اين تفسير، ظاهر شدن امام براي عموي خود (جعفر كذاب) و ناپديد شدن او در همان ديدار ميباشد. به گونهاي كه امكان تعقيب و دسترسي به امام وجود نداشت.
بنابراين دلايل كلامي، نيز اين تفسير را تأييد ميكند؛ زيرا قاعده لطف، همان طور كه مستلزم طول عمر به گونههاي اعجازي است، مستلزم حفظ اعجازگونه امام از گزند حوادث ناگوار است. ظاهر دلايل نقلي نيز با چنين تفسيري همراه ميباشد.
شهيدسيدمحمد صدر، اين تفسير را صريحاً رد نميكند؛ ولي با توضيح تفسير دوم و بيان امكان آن، تفسير اول را غيرضروري قلمداد ميكند.
غيبت به معناي ناشناس بودن
دومين تفسير شهيدسيدمحمد صدر، بر اين اساس استوار است كه امام حسن عسكري (ع)، فرزند خود را به گونهاي خاص تربيت كرد و او را از همان روزهاي اول تولّد، از چشمان مردم دور نگه داشت و به جز افراد اندكي، كسي با چهره آن حضرت آشنا نبود و پس از وفات پدر، احتجاب امام مهدي (ع) از مردم شديدتر شد. آن حضرت فقط از راه نائبان چهارگانه، با مردم ارتباط داشته، و به مرور زمان و آمدن نسلهاي جديد و فوت كساني كه او را ميشناختند، كسي نماند كه بتواند چهره امام را تشخيص دهد.
شناخت امام از سوي افراد، مستلزم اقامه دلايل قطعي بر امام بودن او است و بر همين اساس، امكان جابه جا شدن امام در كشورهاي مختلف، بسيار طبيعي است و به سادگي انجام ميگيرد. در اين صورت كسي از هويت ايشان آگاه نيست و ناشناس است.
مردم او را ميبينند و جسم او براي افراد قابل رؤيت است، اما عنوان او يعني مهدي بودن او، براي آنها آشكار نيست.
ايشان براي چنين تفسيري دو نوع دليل ارائه كردهاند:
1. متون روايات (دليل نقلي)
2. دليل عقلي.
روايات گوناگوني به صراحت يا به طور ضمني، نوع حضور امام را بيان ميكند. شيخ طوسي (ره) از محمد بن عثمان عمري نقل ميكند: ((والله ان صاحب هذا الامر ليحضر الموسم كل سنة يري الناس و يعرفهم و يرونه و لايعرفونه؛ به خدا قسم صاحب اين امر در هر سال، در موسم حج حاضر ميشود و مردم را ميبيند و آنان را ميشناسد. آنان [نيز] او را ميبينند، اما نميشناسند)).
اين تعبير، بسيار گويا است و با تعبيرهاي روايات گذشته، منافات ندارد؛ اما از آنها صريحتر است. شواهدي كه بيانگر وجود مكان خاصي براي امام است، و امكان كشف آن مكان به وسيله دشمنان را اشاره مينمايد، نشان دهنده حضور او ميان مردم است. به همين جهت، احتياطهاي فراواني جهت ايمن ماندن امام، از تيررس دشمنان انجام ميگيرد و سفيران نيز از ميان افرادي انتخاب ميشوند كه نسبت به آنان، بيشترين وثوق و اطمينان وجود دارد.
دليل عقلي، معجزه را زماني ضروري ميداند كه راه طبيعي، براي رسيدن امام، به آرمانهاي مورد نظر كارساز نباشد و با از بين رفتن فرصتهاي طلايي، فلسفه وصايت و امامت از بين برود. اينجا است كه امام (ع)، نيازمند دخالت مستقيم خدا براي حفظ او ميگردد.
پس، امام عصر (ع) از همان روزهاي اول، چهره او براي عموم مردم و شيعيان ناآشنا بود، بنابراين نيازي به اعجاز الهي براي حفظ امام وجود نداشت.(10)
پس از اين شهيد صدر، مجموعه عوامل زير را برميشمرد كه به طور طبيعي امام را در مخفي شدن ياري داده است:
1. جهل و ناآشنايي دوستان و دشمنان نسبت به قامت، قيافه و خصوصيات چهره امام؛
2. عدم ايمان بسياري از مسلمين، حاكمان، اميران و مأموران به وجود او. اين انكار وجود او عاملي براي انصراف آنان از كنكاش و تحقيق درباره او است؛
3. بسياري از شيعيان، با پذيرش عامل اوّل، معتقدند كه امام (ع) قابل رؤيت نيست. و به همين دليل، از كنكاش و تلاش براي رؤيت او صرفنظر ميكنند؛
4. ايمان به عنايت دائمي و لطف ويژه الهي، نسبت به يگانه حجت خود و تعلّق مشيّت او بر حفظ اين يادگار پيامبر خاتم (ص).
پس با فرض عدم وجود مصلحت براي شناخت امام (ع) به وسيله مردم؛ آنان موفق به شناخت امام نميشوند و بدين ترتيب، زمينههاي رواني و اعتقادي، آنها را از كنكاش براي كشف وجود امام (ع) منصرف ميكند. اين زمينهها، امام را در مخفي ماندن به طور طبيعي ياري ميدهد.
در اين جا، بيان دو نكته ضروري است:
1. با توجه به تلاشهاي پيوسته دستگاه حاكم، براي كشف محل اقامت امام (ع) (حداقل تا دو دهه پس از شروع رسمي غيبت)، روشن ميشود انكار وجود امام (ع)، ترويج امامت جعفر كذاب، شايعه فرزند نداشتن امام حسن عسكري (ع) به هيچ وجه خلفا را از دغدغه وجود او فارغ نكرده است؛ بلكه انديشه قيام او در برابر ستمگران، آنان را در هراسي مستمر نگه داشته و آنها را به اصل وجود آن حضرت متوجه ساخته است. هرچند آنان به گونهاي شايع ميكنند كه گويا، اصلاً كسي به اين نام متولد نشده است و وي هيچ وجود و اثري ندارد.(11)
رهنمودهاي امام (ع) به وكيلان خود در دوران ((غيبت صغري))، مبني بر تحويل نگرفتن اموال شيعيان در پارهاي از اوقات، نشان دهنده تلاش مستمر دستگاه خلافت، براي كشف وجود امام و محل اقامت او است.(12)
2. هر چند در مقام تحليل به علل طبيعي و مادي بسنده ميشود، ولي نبايد مسؤوليت بزرگ و خطير امام عصر (ع) فراموش شود و سرمايه گذاري انجام شده، براي حفظ موعود الهي را ناديده بگيريم و به عوامل و اسباب مادي توجهي ويژه نماييم؛ بلكه مجموعه عوامل مادي و معنوي - كه امام را در تحقّق وعدههاي الهي ياري ميدهد و او را در انجام وظايف محوله كمك ميكند - بايد هميشه مد نظر باشد.
با توجه به گسترده بودن هدف و مسؤوليتهاي حضرت مهدي (ع)، و ضرورت تناسب امكانات لازم با وظايف محوله، نبايد بعد غيبي و معنوي را ناديده گرفت و نقش آن را كوچك شمرد يا به چند تحليل طبيعي بسنده كرد.
نتيجه:
1. يك قرن زمينه سازي عملي - در كنار تمام زمينهسازيهاي نظري - امري بسياري اساسي و ضروري بوده و بدون آن، امكان انتقال دادن شيعيان از دوران ((حضور و ظهور)) به دوران ((حضور و غيبت)) امكانپذير نبود.
2. غيبت امام (ع)، مستلزم عزلت و دوري او نيست؛ بلكه در عين حضور و امكان اجراي بسياري از وظايف ضروري؛ تا فراهم آمدن تمام امكانات لازم براي قيام جهاني جان او بايد محفوظ بماند. در اين صورت مردم او را نميشناسند و تشخيص نميدهند كه او مهدي آل محمد(ع) است.
3. ((غيبت))، حضوري همراه با ناشناخته بودن از سوي ديگران است. البته شناخته شدن امام به وسيله افرادي معدود و در حد ضرورت و با مصونيت از هرگونه خطري، امكانپذير است.
4. عوامل مادي و رواني بسياري، آن حضرت را در مخفي ماندن در برابر ديدگان - اعم از شيعيان و غيرشيعيان - كمك ميكند.
5. حكمت و مصلحت و عنايت ويژه الهي هميشه همراه امام بوده است.
--------------------
پينوشتها:
1. 26 سال در دوران عسكريين و 70 سال در دوران غيبت صغري.
2. در دوران غيبت صغري ارتباط مردم با امام خود توسط سفرا انجام ميگرفت، و گاهي افرادي به ملاقات با امام (ع) موفّق ميگشتند اما در غيبت كبري، ارتباط با واسطه نيز انجام نميگيرد.
3. منتخب الاثر، ص 255 به نقل از كمال الدين.
4. معجم الأحاديث الامام المهدي، ج 3، ص 24 - 26.
5. همان، ص 68.
6. همان، ص 73.
7. همان، ص 73.
8. شهيد سيدمحمد صدر دارنده چهار كتاب درباره امام زمان و از شاگردان برومند شهيد سيدمحمد باقر صدر است. تأليفات ايشان عبارتاند از: تاريخ الغيبة الصغري، تاريخ الغيبة الكبري، تاريخ مابعد الظهور، اليوم الموعود)).
9. تاريخ الغيبة الكبري، صص 31 - 33.
10. همان، صص 33 - 42.
11. معجم احاديث الامام المهدي، ج 4، ص 277 - 282.
12. همان، ج 4، ص 279، ح 1306.
منبع : [مجله انتظار شماره 3 : - تاريخي] |
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
مهدویت ,
انتظار ,